❤️فن کلاب هــــــــــــواداران (ᗩᘉᓰᗰᕮᕼ & K-P〇ᖘ)❤️

のدنیای انیــــــمه ~کره ای و کـــــدの





http://s9.picofile.com/file/8274244626/love_by_laurapora.jpg
رمان در ادامه مطلب

یونا:وای نه,نه!نه!نه!

سوزوکی:یونا حالت خوبه؟

یونا:اون پسره,کابوس هر شب,امکان نداره!

سوزوکی:چی؟چی امکان نداره؟کابوس هر شب چیه؟

یونا:من باید برم با رئیس صحبت کنم!

سوزوکی:هی یونا!صبر کن!

اوه خدای من هیچوقت اینطوری نمیشد!

شون!شون کجایی؟

شون:چیه اردوگاه رو گذاشتی رو سرت؟

سوزوکی:داره دیر میشه باید تیم رو خبر کنیم و تجهیزاتشون

رو آماده کنن!

شون:مگه قرار نبود خانم یونا ترتیب کارا رو بده؟

سوزوکی:یونا حالش خوب نیست!

شون:چی؟یعنی چه حالش خوب نیست؟

مگه الان پیش رئیس نیست؟

سوزوکی:چرا الان اونجاست!

شون:پس چی میگی؟

سوزوکی:راستیتش یونا وقتی آقای یوکی سانادا رو دید

شکه شد و گفت حتما باید با رئیس آکیرا صحبت کنه!

یونا:آقای رئیس هر چه زود تر آقای سانادا رو منتقل کنید!!

رئیس:آروم باش چی شده؟

یونا:اون پسره!اون پسره !باید سریع منتقل بشه!

رئیس:خب دلیلش چیه؟

یونا:نمیتونم بگم شخصیه!

رئیس:خانم هاشیوارا من باید حداقل دلیلش رو بدونم!

یونا:من نمیتونم بگم!

رئیس :من به حرفاتون احترام میزارم ولی لطفا از این موضوع بگذرید!

از اون گذشته آقای یوکی سانادا مردی شایسته اس!

و میتونه سر گروهه خوبی باشه!

یونا:اما....

رئیس:گفتم که نمیشه!

یونا: که اینطور !باشه

من دیگه میرم

که یکهو در به صدا در اومد!

رئیس:بفرمایید تو!

یوکی:سلام جناب رئیس آقای شون و سوزوکی

گفتن پروژه ی تحقیقاتی ما سر نخ هایی پیدا کرده

و باید هر چه سریع تر تیم رو خبر کنیم تا اماده شن!

چون جون اقای یاماتو کاراهارا در خطره!

رئیس:خیله خوب آماده شید!

یونا:خعله خوب بچه ها بیایید بریم!

رئیس:صبر کنید!ایندفعه میخوام آقای سانادا تیم رو هدایت کنه!

آقای سانادا این اولین ماموریت شماست!

امیدوارم از پسش بر بیایید!

یوکی:خیلی ممنونم!

یونا با زیر چشمی به یوکی گفت:

خب آقای سانادا نقشتون چیه؟

یوکی:دنبالم بیاین!

از نظر یونا نقشه عالی بود و اون شایسته این مقامه!

یونا نمیدونست چشه ولی اون حس عجیبی نسبت

به یوکی داشت که شاید به خاطر کابوس هاییه که

میدیده!

همه اماده رفتن شدن همینکه به خانه ی اقای یاماتو

رسیدند فهمیدن آدم ربا زود تر رسیده و اونو گروگان گرفته!

-جلو نیاید وگرنه یه گلوله تو مغزش خالی میکنم!

یاماتو:خواهش میکنم نجاتم بدین آخ گردنم!

-من یه هلیکوپتر با یه خلبان میخوام تا از اینجا برم!

-یوکی باشه همه چی امادست!

خانم یونا وقتی اومد بیرون نقشه رو اجراء کنید!

یونا علامت به تیم تیراندازی داد!

آدم ربا یواش یواش جلو میومد و تیر اندازا شلیک کردن که

تیر به پای آدم ربا خورد ولی در همین موقع

به آقای یاماتو شلیک کرد!

اما یکدفعه.....

قسمت بعدی 10 نظر
يکشنبه 14 شهريور 1395 ساعت 14:06 کی این مطلبو نوشته؟ ƖƝƊƠƦƛ✘